قصد نداشتم بنویسم حالا حالا ولی دیگه امروز خسته شدم

خبر رسیده ویلامون اومده

من هنوز نمیدونم چی برده بابام اینا رفتن ببینن

دلم میسوزه برای بابام چند سال پیشم این اتفاق افتاد همه چیمونو برده بود همههههه چیو تصور کنید حتی نمکدون رو برده بود تابلوها رو از  دیوار برداشته بود برده بود

هیچی نمیتونم بگم زبونم قفله انگار

از وقتی رفتن من نشستم توی سالن بدون هیچ حرکتی

چجور این وسایل براشون نون و اب میشه؟ چجور حاضرن شکم زن و بچشونو با اینا سیر کنن؟ پولش براشون خیر داره؟

دست کجی کردن براشون راحت تره یا برن دنبال کار حلال؟

میدونید اگه بگم دلم واسه خودم نمیسوزه شواف کردم ولی دلم بیشتر واسه ایی میخوره که اینجوری میرن ی 

بدبخت اون وسایل اگه وسایل بودن مطمئن باش اونجا نمیبردیم

ای اینجوری هیچوقت پیدا نمیشن همینطور که قبلی پیدا نشد فقط این گنده ی رو هی ادامه میدن


*واقعا علاجی ندارم بشینم گریه کنم هرچی که توی این هیری ویری گرون بوده برده هرچیییییی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها